ღ♥اواره♥ღ
ღ♥اواره♥ღ
با من از عشق سخن بگو اي سراپا همه خوبي و صفا به خدا محتاجم من چو ماهي كه ز دريا دور است و شن گرم كنار ساحل پيكرش را گور است موج اميد و وفا مي خواهم من تو را مي خواهم من تو را مي خواهم اي دريا اي به ظاهر همه تندي ، همه خشم و به دل گرم و آرام پر از شور و حيات من چو گل كه به اشك شب و لبخند سحر محتاج است و به تو روشنگر دل محتاجم و به تو همچو خورشيد و به هر قصه عشق كه بگويي با دل چو هوا محتاجم همچو خورشيد بتاب تا چو گل پر بگشايم از شوق تا بپيچد همه جا عطر اشعار ترم و بخوانند همه و بدانند همه ، كه تو را مي خواهم اي خورشيد و ببينند همه كه به تو محتاجم به تو چون سرو بلند كه بر آن ساعقه نيلوفر نازك پيچيد همچو پيچك لرزنده خرد تار هايي ز هوا مي پيچم تا جدا هيچ نگردد از من با تو مي مانم در باغ وجود با تو مي ميرم اي بود و نبود من به تو محتاجم به محبت به وفا محتاجم به خدا محتاجم. ارسال شده توسط هدیه
نظرات شما عزیزان:
|